چشمه باران(farsan )



 
 
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
 
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
 
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
 
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

ادامه مطلب


 

 


بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها
می شوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها

تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز…
دوری از تو می شود منجر به خیلی چیزها

غیرمعمولی ست رفتار من و شک کرده است
چند روزی می‌شود، مادر به خیلـی چیزها

نامه هایت، عکس‌ هایت، خاطرات کهنه‌ات
میزنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها

هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار زجرآور، به خیلی چیزها

می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز…
بعدِ من اما تو راحت‌ تر به خیلی چیزها

 

نجمه زارع


 
 
 
 
 
شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد
 
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
 
 
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
 
نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد
 
 
از غزل‌هایم فقط خاکستری مانده به جا
 
بیت‌های روشن و شعله‌ورم را باد برد
 
 
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
 
دیر کردی نیمه عاشق‌ترم را باد برد
 
 
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
 
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

   

نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوز
پای قولی که تو یادت رفته می مانم هنوز

می نشینم خاطراتت را مرتب می کنم
در مرور اولین دیدار، ویرانم هنوز

کاش روز رفتنت آن روز بارانی نبود
از همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوز

راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ای
من برای ردپاهایت خیابانم هنوز

با جدایی نیمه ای از من به دنبال تو رفت
بی تو از این نیمه ی دیگر گریزانم هنوز

بعد تو من مانده ام با سالهای بی بهار
بعد تو تکرار جانسوز زمستانم هنوز

دست هایم را رها کردی میان زندگی
بی تو مثل کودکی تنها پریشانم هنوز

روبرویت می نشینم روبرویم نیستی
نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوز
#علی_صفری



دریافت


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها